
در دوره ی کافر شدن اهل قلم
با نام خدا جمله بسازی هنرست
اتفاقی های عزیز سلام وسپاس به خاطر حضور گرمتان
چهارشنبه ۲۳/مرداد/۹۲حلقه اتفاق با محوریت ترانه سرایی مهمان نگاه شما بود.
ابتدای جلسه درباره ی ابهام درشعر بود که خانم آریان چند کار از محمدسعید میرزایی خواندو دوستان درمورد کلیت کار به بحث و تبادل نظر پرداختند.
در ادامه بهرام آبادی یک ترانه خواند که راجع به زبان و فرم کار صحبت شد.بعدآقای رجبی یک غزل خواند که نسبت به غزل قبلی ایشان ازسلامت زبانی بیشتری برخوردار بود.
سیامک کیهانی هم غزل خواندند که دوستان به ارائه نظرات خود پرداختندکه بیشتر شامل مضمون وترکیبات کار بود.
ابوطالب صفدری کاری سپید خواندوبعر آقای زارع دوستان را به یک رباعی طنز مهمان کرد...آقای ادیب هم مهمان حلقه واز شاعران خوب کرج رباعی های خوبی خواندند...
در مورد ترانه که محوریت جلسه امروز بود مطالب جالبی عنوان شد و مریم آریان از مونا برزویی وحنانه حقیقت ترانه هایی خواند.
حلقه ی این هفته هم به دست ترانه بسته شد وبه زنجیره ی اتفاقی دیگر گره خورد.
منتظر نگاهتان هستیم........

حنانه حقیقت
دیر اومدی از گریه خوابم برد
باز مثل هر شب بی تو خوابیدم
اونقدر خسته بودم از دستت
در رو که وا کردی نفهمیدم
مثل همیشه شام ، حاضر بود
مثل همیشه سیر برگشتی
تو رفته بودی زود برگردی
برگشتی امـّــا ... دیر برگشتی
لعنت به تنهایی ، به تنهایی
حس می کنم چن ساله که مـُـردم
حس می کنم خیلی زیادی ام
حس می کنم خیلی کم آوردم !
تو حرفاتو از یاد بـُـردی و
من پای حرفای تو وایسادم
جنگیدم و از تب نیفتادم
جنگیدم و از تاب افتادم
این قصه رو با تو شُرو کردم
شاید نشه با تو تمومش کرد
من شیر ِ گازو باز می ذارم
بخاطر من زودتر برگرد ...
بخاطر من زودتر برگرد ...
بخاطر من زودتر برگرد ...
من قصه ندارم که تو خوابت نمی بره ،
مامان برای من کتاب قصه نمی خره
بابا به فکر کاره و هی کار و کار و کار،
رو ما چشاش و بسته و خوابش نمی پره
بابا همیشه بوسش و از من دریغ کرد ،
بابا همیشه وقتش و صرف اطاق کرد
من دستم و به بخاری نمی زدم ،
مامان همیشه پشت دستم رو داغ کرد
خونه همیشه پر از اضطراب بود ،
قلبش نمی زدو حالش خراب بود
تلخیه خونه مثه زهر و مرگ موش ،
تلخیه خونه مثه قهوه ناب بود
بابا همیشه عینک مشکی و دوست داشت،
ای کاش همیشه رنگ زرشکی و دوست داشت
رگهای غیرت مردی و دیدم و ،
بابای من همیشه رگی زیر پوست داشت
مامان من جوونه و بابا یه مرد پیر ،
مامان من یه خورده یه کم بچگی نکرد
مامان من که زیر لگدهای شوهرش ،
حتی یه لحظه با خودشم زندگی نکرد
خونه همیشه غرق سکوت و نبودنه ،
گریه صدای بودنه من توی این سکوت
دیوار ِ فاصله ی بین من ،بابا،مامان ،
قاضی طلاق و دوباره امضای این خطوط

گفتندکه فریاد رسی می آید
در دست کلیدی و دری بگشاید
من میروم و ز مش حسن می پرسم
این بار چگونه گاومان می زاید؟
محمد زارع زردینی

نه بال و پر و دوندگی می خواهد
نه دانه و دام زندگی می خواهد
عاشق که شدی پرنده جان می فهمی
پرواز کمی پرندگی می خواهد
دل من لحظه لحظه در پی تو
عمر سعدم، خریدار ری تو
تو با حور و پری ها هم نژادی
فدای خالق دی ان ای تو !
چراغ سبز تقویم بهاری
گل امید هر چشم انتظاری
تویی کاندید قلب من ولی حیف
ستاد انتخاباتی نداری
پیراهنی اندازه ی تن بگذارید
یک شانه کنار این کفن بگذارید
شاید که به دیدار من آمد روزی
یک آینه روی سنگ من بگذارید
محمود صادقی "ادیب"

واما شعر برای نقد روز چهارشنبه ۳۰/مرداد/۹۲
کم بگو شعر بخوان در خفقانم بانو
هر غزل خنجر تیزیست به جانم بانو
بس که تنها شده ام بین هزاران کلمه
مرگِ یک زندگیِ در جریانم بانو
وارث سبزی یک سر که شده عین عذاب
لعن صدبار به سرخی زبانم بانو
شاعری گفت که از چشم تو خواهم گفت و
مثل او در غم یک لقمه نانم بانو
چندسالیست که سرما به تنم ریشه زده
مثل مرداد بِدَم در شریانم بانو
همچو برگی شده ام مضحکه دست نسیم
چون زمستانم و درگیر خزانم بانو
پس نگو شعر بخوان لحن صدایت خوب است
بهتر آن نیست که من شعر نخوانم بانو؟؟؟
(سیامک کیهانی)